کد مطلب:129902 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

خطبه ی زینب کبری در مجلس یزید
این خطبه از درخشان ترین خطبه های تاریخی است و به صورت كامل كننده ی قیام مبارك حسین (ع) در آمده است.

استاد باقر شریف قرشی گوید: در این خطبه نوه ی رسول خدا (ص) جبروت سركش را نابود كرد و شكست و ننگ را بر او وارد ساخت؛ و به او فهماند كه دعوتگران حق در مقابل سركشان و ظالمان سر فرود نمی آورند. [1] .


كسان بسیاری این خطبه را نقل كرده اند كه قدیم ترینشان ابن طیفور (متوفای 280) است. ما به خاطر قدمت و مضامین عالی اش، نخست آن را نقل می كنیم و سپس نقل خوارزمی را می آوریم؛ چونكه میان این دو نقل اختلاف فراوان است و نقل دوم از مطالب و مضامینی والا و عالی برخوردار است.

ابن طیفور گوید: پس از آنكه یزید به ابیات ابن زبعری تمثل جست، زینب (س)، دختر علی (ع) فرمود:

خدای بزرگ به راستی می فرماید: «ثم كان عاقبة الذین أساءوا السوأی أن كذبو بآیات الله و كانوا بها یستهزءون» [2] (آن گاه فرجام كسانی كه بدی كردند (بسی) بدتر بود. (چرا) كه آیات خدا را تكذیب كردند و آنها را به ریشخند می گرفتند). ای یزید! آیا گمان برده ای كه با بستن راه های زمینی و تار كردن افقهای آسمان بر ما و چونان اسیران، ما را از این سو به آن سو بردن، ما در نزد خداوند خوار گشته ایم و تو عزیز، و این موجب منزلت تو در نزد خداوند می شود؟ آیا اینكه كه دنیا را به كام و كارها را سامان یافته می بینی، باد به غبغب انداخته و به خودپسندی تمام شادی می كنی؟ اگر امروز ملك و اقتدار ما به تو داده شده است، اندكی درنگ كن و این سخن خدای را به یادآور كه می فرماید: «و لا یحسبن الذین كفروا أنما نملی لهم خیر لأنفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین»

[3] (و البته نباید كسانی كه كافر شده اند تصور كنند اینكه به ایشان مهلت می دهیم برای آنان نیكوست، ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه (خود) بیفزایند و آن گاه عذابی خفت آور خواهند داشت). ای پسر آزاد شده، آیا این از عدل است كه زنان و كنیزان تو پرده نشین باشند و دختران رسول خدا (ص) را چونان اسیران در كوچه و بازار بگردانی؟ و آنان را با سر برهنه و چهره باز از این شهر به آن شهر ببری تا مردم در آبشخورها و منزلگاهها به تماشایشان بنشینند و دور و نزدیك و شریف و وضیع دیده بر چهره هایشان اندازند و مردی كه سرپرستی یا حمایتشان كند نداشته باشند! آن كس كه بر ما اهل بیت نظر بغض آلود و كینه آلود می افكند،


چرا باید در دشمنی ما كوتاهی كند؟! آن گاه بی هیچ احساس گناهی و بی آنكه جرمت را بزرگ بشمری با چوبدستی بر لب و دندان ابا عبدالله (ع) می زنی و می گویی: «ای كاش بزرگانم در بدر، حاضر بودند»؟ چرا نباید این را بگویی و پدرانت را فرا نخوانی؛ كه با ریختن خون اهل بیت محمد (ص) و ستارگان زمین از آل ابوطالب انتقام گرفتی و زخم هایتان التیام یافت. بدان كه بزودی به آنان خواهی پیوست و آرزو خواهی كرد كه ای كاش شل و لال بودی و نمی گفتی كه «شادی می كردند و از شادمانی هلهله می كردند». خداوندا حق ما را بستان و انتقام ما را از كسانی كه بر ما ستم كردند بگیر. تو با این خون هایی كه از فرزندان رسول خدا (ص) ریخته ای و حرمتی را كه از آنها شكسته ای، نزد آن حضرت حاضر خواهی شد؛ و این سخن خدای - تبارك و تعالی - است كه می فرماید:«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون». [4] (هرگز كسانی را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپندارید، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند). آن كسی كه تو را تشویق كرد و زمام امور مسلمانان را به تو سپرد به زودی خواهد دانست؛ آن گاه كه داور خداوند و دادخواه محمد (ص) باشد و اعضای بدنت بر ضد تو گواهی دهند «چه بد جانشینی برای ستمگرانند» و «جایگاه چه كسی بدتر و سپاهش ناتوان تر است». هر چند كه گفت و گوی با تو بر مصیبتهای من می افزاید - چون قدر و منزلتت را كوچك می بینم و تو را فروتر از آنكه نكوهش و توبیخ كنم می پندارم - اما چه كنم كه دیده ها اشك بار و سینه ها سوزان است؛ و این كار نه ما را بس است و نه بی نیازمان می كند. اینك حسین (ع) كشته شده است و حزب شیطان ما را نزد حزب نابخردان می برد، تا به خاطر شكستن حرمت خداوند، اموال خدای را به آنان بدهند. این دستها به خون ما آلوده است و این دهانها برای خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و برای آن بدنهای پاك و پاكیزه كفتارها گله گله می آیند و می روند. اگر ما را غنیمت انگاشته ای بدان، در آن روزی كه به كیفر كردار خود می رسی، ما را از دست رفته خواهی یافت، و در آن هنگام كه جز آنچه از پیش فرستاده ای نیابی خویش را زیانكار خواهی دید. تو از پسر مرجانه كمك بخواهی و او از تو؛ و در كنار میزان، تو و پیروان تو به روی یكدیگر عوعو كنید؛ و خواهی دید برترین توشه ای كه


معاویه با تو همراه كرده این بوده كه فرزندان محمد (ص) را كشته ای. به خدا سوگند من جز از خدا نترسیده ام و جز نزد او شكایت نمی برم، هر مكری خواهی بیندیش و هر چه از دستت می آید انجام ده و هر چه می توانی دشمنی كن. به خدا ننگ این رفتاری كه با ما كرده ای پاك نخواهد شد. خدای را سپاس كه سرانجام سروران جوانان بهشت را به سعادت و مغفرت ختم كرد و بهشت را برایشان واجب ساخت. از خدا می خواهم كه درجات آنان را بالا برد و فضل بیشتر را بهره ی آنان كند؛ كه او سرپرست و توانا است. [5] .

اما خوارزمی ماجرا را چنین نقل كرده است: آن گاه زینب، دختر علی (ع) و فرزند فاطمه (س) - دختر رسول خدا (ص) - برخاست و پس از حمد و ستایش الهی و درود بر سرور پیامبران چنین گفت: خدای بزرگ به راستی می فرماید! «ثم كان عاقبة الذین أساءوا السوأی أن كذبوا بآیات الله و كانوا به یستهزءون» [6] (آن گاه فرجام كسانی كه بدی كردند بسی بدتر بود. (چرا) كه آیات خدا را تكذیب كردند و آنها را به ریشخند می گرفتند). ای یزید! آیا گمان برده ای كه با بستن راه های زمین و تار كردن افق های آسمان بر ما، و چونان اسیران از این سو به آن سو بردن؛ ما در نزد خداوند خوار گشته ایم و تو عزیز؟ و این كار موجب منزلت تو در نزد خداوند می شود؟ شادمانی می كنی؟ اگر امروز ملك و اقتدار ما به تو داده شده است، اندكی درنگ كن و این سخن خدای را از یاد مبر كه می فرماید: «و لا یحسبن الذین كفروا أنما نملی لهم خیر لأنفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین». [7] (و البته نباید كسانی كه كافر شده اند تصور كنند اینكه به ایشان مهلت می دهیم برای آنان نیكوست، ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند و آن گاه عذابی خفت آور خواهند داشت). ای پسر آزاد شده! آیا این از عدالت است كه زنان و كنیزان تو در پرده باشند و دختران رسول خدا (ص) را چونان اسیر در كوچه و بازار بگردانی؟ و آنان را با سر برهنه و چهره ی باز از این شهر به آن شهر ببری تا مردم در آبشخورها و منزلگاه ها به تماشایشان بنشینند و دور و نزدیك و شریف و وضیع دیده بر چهره هایشان بیندازند و


مردی كه سرپرستی شان كند و یا كسی كه از آنها حمایت كند نداشته باشند؟! آری، البته ما نمی توانیم از كسی كه دندان در جگر نیكان فرو می برد و گوشت او با خون شهیدان روییده است چشم یاری داشته باشیم! آن كس كه بر ما اهل بیت نظر بغض آلود و كینه آمیز افكند، چرا باید در دشمنی ما كوتاهی كند؟ آن گاه تو بی هیچ احساس گناه و با كمال بی چشم و رویی با چوبدستی بر دهان ابا عبدالله (ع) بزنی و بگویی:



لأهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لا تشل



چرا نباید این را بگویی و پدرانت را فرا نخوانی؛ كه با ریختن خون اهل بیت محمد (ص) و ستارگان زمین، از آل عبدالمطلب انتقام گرفتی و زخمهایتان التیام یافت. پدرانت را نام می بری، گویا صدا می زنی، بدان كه تو به زودی به آنها خواهی پیوست و آرزو خواهی كرد كه ای كاش فلج و لال بودی و چنین سخنهایی را بر زبان نمی راندی.

پروردگارا، حق ما را بستان و از كسانی كه بر ما ستم كرده اند انتقام بگیر و بر آنان كه خون ما را ریختند و حامیان ما را كشتند خشم خویش را فرو بار. به خدا سوگند كه با این كار تنها پوست خود را كنده و گوشت خود را خورده ای! تو با این خونها كه از فرزندان رسول خدا (ص) ریخته ای و حرمتی كه از آنان شكسته ای نزد آن حضرت حاضر خواهی شد و روزی كه خداوند آنان را گرد آورد و متحدشان سازد، از تو انتقام خواهد گرفت و حق آنان را از تو خواهد ستاند، «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون» [8] تو را همین بس كه خداوند داور، محمد (ص) طلبكار و جبرئیل گواه باشد. و آن كه تو را تشویق كرد و زمام امور مسلمانان را به تو سپرد، به زودی خواهد دانست كه «چه بد جانشینانی برای ستمگرانند» [9] ؛ و «جایگاه چه كسی بدتر و سپاهش ناتوان تر است» [10] .


هر چند كه گفت و گوی با تو بر مصایب من می افزاید - چون قدر و منزلت را كوچك می بینم و تو را فروتر از آن كه نكوهش و توبیخ كنم می پندارم - اما چه كنم كه دیده ها اشكبار و سینه ها سوزان است.

چه شگفت است كشته شدن نجیبان حزب خدا به دست رهاشدگان حزب شیطان! دست هایی به خون ما آلوده است و دهان هایی برای خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و بر آن بدن های پاك و مطهر گرگان و كفتارها گله گله می آیند و می روند. [11] اگر ما را غنیمت انگاشته ای بدان، در آن روزی كه به كیفر كردار خود برسی ما را از دست رفته خواهی یافت و خود را زیانكار! و خداوند بر بندگان ستم روا نمی دارد. من از تو به خدا شكایت و بر او تكیه می كنم. هر مكری خواهی بیندیش و هر چه از دستت برمی آید كوتاهی مكن. به خدا سوگند كه یاد ما را از خاطره های نخواهی زدود و چراغ وحی ما را خاموش نخواهی كرد و به كنه كار ما پی نخواهی برد و از ننگ رفتار بدی كه با ما كرده ای نخواهی رست و از رسوایی آن رهایی نخواهی یافت. بدان كه راه تو جز فریب نیست و چند روزی بیش نخواهی پایید و در آن روزی كه منادی ندا دهد: «نفرین خداوند بر ستمكاران» جمع تو پراكنده خواهد شد.

سپاس خدایی را كه بر رفتار پیشینیان ما مهر سعادت و رحمت زد و كار آیندگان ما را به شهادت و بخشایش به پایان برد. از خداوند می خواهم كه پاداش آنان را كامل گرداند، بر اجرشان بیفزاید و سر منزلشان را نیكو گرداند و پایان كار ما را شرافت قرار دهد كه او رحیم و دوست دارنده است. بس است ما را خداوند و او نیكو حمایتگری است، چه نیكو سروری و چه نیكو یاری! [12] .

مرحوم كاشف الغطاء در این باره می گوید: آیا قلم موی هیچ نقاش و نوآورترین نمایشگری می تواند حال یزید، غرور و خودپسندی، شادمانی و خوشحالی او از پیشرفت امور و انتظام حكومت و لذت پیروزی و انتقام را بهتر از این تصور كند و نمایش دهد؟


و آیا در توان و امكان هیچ كس هست كه دشمن خویش را چنین با قدرت استدلال بكوبد و پشیمان سازد. و به آنچه آن حضرت با آن كلمات رسید برسد؟ آن هم با آن وضعیتی كه از او می دانیم! سپس حضرت به این اندازه هم بسنده نكرد و بر آن شد تا برای یزید و كسانی كه نزدش حضور داشتند، ذلت باطل و عزت حق و بی اعتنایی و بی توجهی خویش را به قدرت، حكومت و هیبت و ترس به نمایش بگذارد. زینب (س) در صدد برآمد تا بی مقداری و بی ارزشی و زشت كرداری و پستی اصل و فرعش را به او بشناساند. [13] .

مرحوم فكیكی می نویسد: «بیاییم با هم درباره ی این خطبه ی آتشین تأمل كنیم؛ كه چگونه میان فنون بلاغت و روش های فصاحت و سخنوری و میان معانی حماسه و قدرت استدلال و نیروی رویارویی و دفاع در راه آزادی حق و اعتقاد، با چنان صراحتی جمع كرد كه از فرورفتن شمشیر در ژرفای قلب نافذتر و از فرورفتن نیزه در بدن انسان در میدانهای پیكار و مبارزه تیزتر بود. برای یزید جهیدن بر نیش افعی و سوار شدن بر نوك نیزه از شنیدن این استدلال كوبنده كه پرورش یافته ی مجد و شرف در روی طاغوتهای بنی امیه و فرعونهایشان در كاخهای افتخار و مجالس دولت های هرقلی و اشرافی گری زشت كوبید، آسان تر بود. این خطبه ی كوبنده ی تاریخی پیوسته از قهرمانیهای آن بانوی جاودانه و دلیری بی مانندش حكایت می كند. نفس قوی، حساس و شاعر او الگوی اخلاقی عالی و برتر بود؛ و این ادبیات جاندار برای همیشه روزگار و نسلی پس از نسل و هر یاد كردی از واقعه ی خونین و دردناك طف برای سركشان ستمگر، كوبنده خواهد بود. [14] .


[1] حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص 380.

[2] روم (30)، آيه 10.

[3] آل عمران (3)، آيه 178.

[4] آل عمران (3)، آيه 169.

[5] بلاغات النساء، ص 35.

[6] روم (3)، آيه 10.

[7] آل عمران (3)، آيه 178.

[8] كساني را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان به ايشان روزي مي دهند. (آل عمران (3)، آيه 169).

[9] اشاره است به بخش اخير آيه ي پنجاهم سوره ي كهف: «بئس للظالمين بدلا».

[10] اشاره است به بخش اخير آيه هفتاد و پنجم سوره ي مريم: «... فسيعلمون من هو شر مكانا و أضعف جندا».

[11] اشاره به گرگ صفتان درنده خويي كه در كربلا گرد آمدند و امام را كشتند، و هنوز راه باطل را مي پيمايند.

[12] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 63؛ نيز ر. ك: مثير الاحزان، ص 101؛ الملهوف، ص 215؛ الاحتجاج، ج 2، ص 123؛ بحارالانوار، ج 45، ص 133؛ اعلام النساء، ج 2، ص 95 و ديگران (با اندكي اختلاف).

[13] السياسة الحسينية، ص 30.

[14] حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص 381، به نقل از مجله ي الغري، سال هفتم، شماره ي 6.